کد خبر: ۳۱۵۹۵
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۶ - ۱۱ آذر ۱۳۹۵ 01 December 2016

ترافیک شهری تهران و دیالکتیک تمدن

ترافیک تهران را می‌توان هم محصول تمدن دانست و هم محصول بی‌تمدنی. گویی رابطه‌ای دیالکتیک برقرار شده است. از آن‌سو حاصلِ تمدن است که مواد تشکیل‌دهنده‌اش خودرو، خیابان و شهر است؛ یعنی عناصری که در نتیجه زندگی جمعی (اجتماعی شدن) و رسیدن به نظم و ساختار به وجود آمده‌اند و از آن‌سو حاصل بی‌تمدنی است که ذهنیت‌هایی بی‌ساختار و غیرعقلانی، موجب پدید آمدن آن شده‌اند
*مسعود ریاحی: ترافیک، انفصال موقت مسیر مبدا است تا مقصد. آن‌جا که زمان، توسط خیابان به تاراج می‌رود و تمدن، تن آدمی را محصور شده و محدود شده، همجوار با فلزات قرار می‌دهد. ترافیک، تجمیع موانعی است که رسیدن به هدف و خواسته را به تعویق می‌اندازد و شکلی از موقعیتی ناکام‌کننده و سرکوبگر است. افراد نشسته در خودرو، در فضایی تعلیق‌گون، میان امر خصوصی و امر عمومی، تنها و در جمع، در خیابان می‌خزند و عرصه خصوصی فضای خودرو را بیشتر از زمانی که با سرعتی در حرکتند، در معرض دید «دیگری» قرار می‌دهند.

فروید تمدن را تنظیم‌کننده روابط میان انسان‌ها و محافظت‌کننده او در برابر طبیعت تعریف می‌کند. تمدنی که در نتیجه زندگی جمعی پدید آمده است، یعنی آن‌جا که هدف و خواسته فرد، در پرتو صلاح جمع، ارضا خواهد شد. همچنین او ویژگی‌های تمدن را ایجاد و حفظ نظم، پاکیزگی و بهداشت، ارج گذاشتن به زیبایی و فعالیت‌های عالی روانی و دستاوردهای علمی، هنری، فکری می‌داند.

با توجه به تعاریف ذکر شده، ترافیک تهران را می‌توان هم محصول تمدن دانست و هم محصول بی‌تمدنی. گویی رابطه‌ای دیالکتیک برقرار شده است. از آن‌سو حاصلِ تمدن است که مواد تشکیل‌دهنده‌اش خودرو، خیابان و شهر است؛ یعنی عناصری که در نتیجه زندگی جمعی (اجتماعی شدن) و رسیدن به نظم و ساختار به وجود آمده‌اند و از آن‌سو حاصل بی‌تمدنی است که ذهنیت‌هایی بی‌ساختار و غیرعقلانی، موجب پدید آمدن آن شده‌اند (فوران امکان اشتغال، مرکزیت یافتن افسارگسیخته، خیابان‌های غیراستاندارد، برهم‌خوردگی تعادل ظرفیت شهر و میزان مهاجرت فاجعه‌بار و...).

از سویی دیگر، خصوصیت ناکام‌کننده و دورکننده رسیدنِ به هدفِ ترافیک است که آن را مبدل به وضعیتی اضطراب‌زا و تنش‌زا می‌کند. فروید توضیح می‌دهد که ساختمان شخصیت، متشکل از سه بخش «نهاد»، «من» و «فرامن» است. نهاد، منبع غرایز است و مدام تشویق به ارضای میل و لذت می‌کند، تشویقی بدون در نظر گرفتن اخلاق و واقعیت بیرونی. از طرفی، فرامن، متشکل از هنجارها و ارزش‌های درونی‌شده والدین و جامعه است و نزاعی دایمی با نهاد بی‌اخلاق دارد. «من» در این میان، نقشی مدیریتی و تنظیم‌کننده دارد و قرار است میان این بخش‌ها تعادل ایجاد کند؛ تعادلی متناسب با واقعیت و الزامات بیرونی. ترافیک را می‌توان نزاع میان «نهاد» و «من» تلقی کرد. نهادی که رسیدن به هدف و خواسته را می‌خواهد، بی‌آن‌که برایش اهمیت داشته باشد موانعی بر سر راه وجود دارد. «من» در این وضعیت، با مشاهده موانع (خودروها)، نمی‌تواند به خواسته نهاد جامه عمل بپوشاند. به چنین وضعیتی اگر گرسنگی و تشنگی، فشار وارد به بدن که نتیجه فرم نشستن در خودرو است، آلودگی‌ صوتی و هوا و... را نیز بیفزاییم، تعارض بزرگی ایجاد خواهد شد.

اضطراب منتج شده از این تعارض، بر سازمان شخصیت فشار وارد می‌آورد و احتمال وقوع پرخاشگری را در فرد افزایش می‌دهد، مخصوصا در شخصیت‌هایی که فروید آنها را اصطلاحا «شخصیت‌های پیش‌تناسلی» می‌نامد. او این عنوان را برای افرادی برگزیده است که دوره تحول کودکی را به درستی طی نکرده‌اند و مقادیر انرژی روانی (لیبیدو) بالایی در مراحل مختلف تحول‌شان به‌جای مانده است و اصطلاحا در دوره‌ای تثبیت شده‌اند. برای مثال فردی که در مرحله دهانی تثبیت شده باشد، در بزرگسالی رفتارهایی از قبیل پرخاشگری ‌دهانی (فحش)، مکیدن و کشیدن سیگار، پرخوری و پرحرفی و... از خود بروز خواهد داد. فروید توضیح می‌دهد، هنگامی که فرد با موقعیت‌های اضطراب‌زا روبه‌رو می‌شود، «خود» از مکانیسم‌های دفاعی برای کاهش اضطراب و سازگاری با موقعیت جدید استفاده می‌کند.

برگزیدن مکانیسم‌های دفاعی از سوی هر فرد، متناسب با رشدیافتگی سازه‌های شخصیتی او و همچنین انرژی روانی اوست که بیشتر معطوف به کدام مرحله از رشد است. در وضع اضطراب‌زا و ناکام‌کننده ترافیک، این رفتارها افزایش می‌یابد: «عده‌ای پرخاشگری دهانی و فیزیکی را بروز می‌دهند، عده‌ای با تعدد بوق و چراغ زدن پرخاش کمرنگ‌تری را نشان می‌دهند. عده‌ای با کشیدن ممتد سیگار، سعی در سازگاری خود با این موقعیت دارند، عده‌ای گوشه ناخن خود را می‌کنند یا در دهان می‌برند، عده‌ای نیز در فضای رحم‌گون و بسته خودرو، مسکوت می‌مانند و گویی در خود فرو‌می‌روند (شکلی از مکانیسم دفاعی بازگشت).»

نمونه‌های بیشتری را می‌توان از انواع رفتارهای سازگارساز با موقعیت ترافیک نام برد که هرکدام نمادی برخاسته از سبک زندگی فردی و تاریخچه زیست کودکی اوست.

در مجموع، ترافیک شهری تهران را می‌توان ملالت تمدن و اضطراب بی‌تمدنی دانست. وضعیتی که افراد حاضر در آن به پرخاشگری سوق داده می‌شوند و گویی در خیابان، تنها و رها، زمان روزمره‌شان را به بطالت می‌گذرانند. مکانیسم‌های دفاعی نیز تا زمانی که توان داشته باشند، از رفتارهای نابهنجار بالقوه این وضع قصد جلوگیری دارند، ولی با توجه به سطوح مختلف پختگی این مکانیسم‌ها، احتمال شکسته شدن بسیاری از آنها وجود دارد که در صورت وقوعش، خیابان را به مکانی برای سرگشتگی غرایز بدل خواهد کرد.