گشتی در آیینهای باستانی ایرانی؛
حاجیفیروز؛ از پاسداشتتش تا گداییدرخیابان!
سازه نیوز: اگرچه یک پژوهشگر تاریخی میگوید که هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد حاجی فیروز در ۲۰۰ سال قبل، اساسا با چنین شمایلی وجود داشته اما به باور بسیاری، تغییر ماهیت آیینهای ایرانی آنها را به ضد ارزش بدل کرده و مرد سرخ پوش و خوش خبر ایرانی، نه تنها حالا نوید دهنده نوروز نیست، بلکه نماد فردی زشت و گدا است.
سنن و فرهنگ عمدتا در جایگاه خود ارزشمند و نشانگر وضعیت تاریخی و فرهنگی اقوام و حتی نمایانگر وضعیت اقلیمی سرزمینها هستند. مثلا آیین آب، مهرگان، چهارشنبه سوری و ... بیش از هر چیز نماد و نمایشگر زیباییهای ایران بودهاند اما وقتی چنین آیینهایی از جایگاه اعتباری خود خارج میشوند، نه تنها آن اعتبار همیشگی و رازآلودگی جاودانه و زیبایی شناسی را از دست میدهند، بلکه به ضد ارزش بدل میشوند. آئین چهارشنبه سوری ایرانی و ماجرای «حاجی فیروز» سرخ پوش و دوره گرد روزهای پایانی سال، خود نماد چنین وضعیتی هستند.
حاجی فیروز نماد مردم رنج کشیده!
نصرالله حدادی، پژوهشگر تاریخی میگوید: حاجی فیروز نگاهی از ژرفا و عمق دارد و نماینده مردم ستم دیده و رنج کشیده است. «حاجی فیروز» یا «خواجه پیروز» از اینکه در میان مردم صلح و شادی وجود دارد خوشحال میشود و با رک گویی، آزادی خواهی، بزله گویی و صفا و صمیمیتی که دارد در میان مردم محبوب واقع شده است. او میگوید: در واقع حاجی فیروز تجلی «میر نوروزی»، «کوهسار گلین»، «کوته ورنشین»، «پیر بابو» و «عروس گولی» است زیرا تمام اینها چهره سیاهی داشتند و در طول زمان موجب پیدایش حاجی فیروز شدند.
این پژوهشگر تاریخی میافزاید: هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد حاجی فیروز در ۲۰۰ سال قبل نیز وجود داشته اما در تاریخ اشاراتی به «خواجه پیروز» شده که مشخص نیست این خواجه پیروز چگونه ظاهر و گویشی داشته است. حدادی میگوید: در گذشتههای بسیار دور در ایران مردم افراد سیاه پوست را میخریدند (برده داری که از جنوب آفریقا، زنگبار به ایران آورده میشد) و به خرید و فروش آنها میپرداختند که این افراد سیاه نامهای بسیار زیبایی بنام الماس، مبارک، یاقوت، جوهر و ...داشتند.
این افراد نمیتوانستند به خوبی فارسی صحبت کنند برای همین کلمات را شکسته تلفظ میکردند و در میان مردم از محبوبیت بالایی برخوردار بودند بر همین اساس مردم ایران با توجه به سابقه و صبغه کوهسار گلین و کوسه ورنشین که چهره خود را سیاه می کردند قرنیهگی مینمودند و حاجی فیروز را بر اساس شخصیت این افراد ایجاد کردند تا سمبل شادی در میان آنها باشد.
حاجی فیروز با گیوه بر پای و لباس قرمز و چهرهای سیاه شده بر خیابانها میآمد در حالی که دایرهای در دست داشت اشعاری را با کلمات شکسته میخواند: عید نوروزه و حاجی فیروزه/ حاجی فیروزه سالی یه روزه/ ابراب خودم، سامبولی بلیکم/ ابراب خودم، سرتو بالا کن/ ابراب خودم، بز بز قندی/ ابراب خودم، چرا نمیخندی/ ابراب خودم، فصل بهاره/ ابراب خودم، موقع کاره/ ابراب خودم، بلند شو خوش باش/ ابراب خودم، دیگه میآد جاش
تاویلهای متفاوت از شخصیت سرخ پوش نوروزی
در خصوص تشکیل پیدایش شخصیت حاجی فیروز روایتهای بسیار متفاوتی وجود دارد و این در حالی است که ملک مهرداد بهار (فرزند پنجم ملک الشعرای بهار)، نویسنده و پژوهشگر ایرانی، شخصیت حاجی فیروز را مربوط به جشنهای سیاوش دانسته و چنین گفته که «احتمالا از یکی از اسطورههای تموز، الهه کشاورزی و احشام در میانرودان باستان گرفته شده است.» او بعدها ادعا کرد که چهره سیاه شده حاجی فیروز نشاندهنده بازآمدن او از سرزمین مردگان است و لباس سرخ او نشان از سرخی خون سیاوش دارد؛ او بیان کرده که نام سیاوش میتواند معنی «مرد سیاه» یا «مردی با چهره سیاه» داشته باشد.
و کتایون مزداپور، استاد زبانهای باستانی و اسطورهشناس با تاکید بر نظریه مهرداد بهار گفته است، دوموزی (شوهر الهه تموز) در نیمی از سال با لباس قرمز و در حال نواختن دایره، دنبک، ساز و نیلبک به دنیای زیرزمین رود تا همسر خود را بازگرداند که آغاز دوباره باروری در روی زمین است و همچنین مهدی اخوان ثالث شاعر حماسه سرا در پاورقی یکی از شعرهای خود در مجموعه شعر ارغنون، با ابراز تنفر از حاجیفیروز، آن را «بقایای نفرتانگیز عهد توحش و بردهداری» نامیده و گفته است که به جز در شهر تهران در هیچ جای دیگر ایران شاهد چنین رسمی نبوده است.
اصرار بر انهدام باورداشتهای نوروزی
حاجی فیروز در تاریخ ایران به عنوان «خواجه پیروز» شناخته شده است که سمبل شادیآور در میان مردم بود. حدادی به تحریف مفهوم و شخصیت حاجی فیروز و تبدیل شدن این سمبل نوید دهنده بهار به افرادی که با این لباس در ایام نزدیک به نوروز تکدیگری میکنند، اشاره کرد و گفت: هیچ یک از مراسم نوروز ما ایرانیان بر سر جای خود باقی نمانده است. سه چیز از قبیل زندگی ماشینی و تشویق به زندگی شهری، اصرار بر انهدام باورداشتهای نوروزی و نقل نکردن فلسفه نوروز از نسل گذشته به نسلهای امروز موجب ویرانی باورهای نوروزی ما شده است.
این پژوهشگر تاریخی میافزاید: متاسفانه دنیای مجازی هویتهای ما را نشانه رفته و نسل حاضر با توجه به گرایش به دنیای مجازی و تمایل به استفاده از آن، نسلی است سطحی که حوصله کند و کاو در زندگی امروزه ماشینی را ندارد. به گفته وی به همین دلیل فلسفه نوروز و تمام آداب و رسوم آن که یک به یک پشتوانهای بیش از ۳۰ هزار سال تاریخ و تفکر را در خود دارد رو به فراموشی و نسیان گذارده و دیری نخواهد پاید که «نه از تاک نشان خواهند ماند و نه از تاکنسان.»
در گذشته ایرانیها بر این باور بودند که سال ۱۲ ماه است و هر ماه ۳۰ روز دارد که در مجموع میشود ۳۶۰ روز، که در این میان مردم به ۵ روز اضافی سال که در سالهای کبیسه میتوانست ۶ روز باشد اندرگاهان، اندرگاه، پنجه مسترقه(پنجه سرقت شده یا دزدی شده) و یا بهیزک میگفتند.مردم این ۵ روز را به حساب ایام سال نگذاشته و به شادی و استقبال از نوروز و بهار بر میآمدند. در این مراسم از میان مردم یک نفر را بنام «میر نوروزی» به عنوان پادشاه یا حاکم انتخاب میکردند که در این مدت به جای حاکم شهر بر تخت مینشست و دستورات عجیب و غریبی را که باعث بینظمی در جامعه میشد صادر میکرد و مردم همه چیز را بر هم میریختند و از نو میساختند زیرا ایرانیان بر این باور بودند «تا کار خراب نشود به سامان نمیرسد» در واقع مردم در این روز همه چیز را تمیز میکردند و از نو میساختند.
حاجی فیروز نماد مردم رنج کشیده!
نصرالله حدادی، پژوهشگر تاریخی میگوید: حاجی فیروز نگاهی از ژرفا و عمق دارد و نماینده مردم ستم دیده و رنج کشیده است. «حاجی فیروز» یا «خواجه پیروز» از اینکه در میان مردم صلح و شادی وجود دارد خوشحال میشود و با رک گویی، آزادی خواهی، بزله گویی و صفا و صمیمیتی که دارد در میان مردم محبوب واقع شده است. او میگوید: در واقع حاجی فیروز تجلی «میر نوروزی»، «کوهسار گلین»، «کوته ورنشین»، «پیر بابو» و «عروس گولی» است زیرا تمام اینها چهره سیاهی داشتند و در طول زمان موجب پیدایش حاجی فیروز شدند.
این پژوهشگر تاریخی میافزاید: هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد حاجی فیروز در ۲۰۰ سال قبل نیز وجود داشته اما در تاریخ اشاراتی به «خواجه پیروز» شده که مشخص نیست این خواجه پیروز چگونه ظاهر و گویشی داشته است. حدادی میگوید: در گذشتههای بسیار دور در ایران مردم افراد سیاه پوست را میخریدند (برده داری که از جنوب آفریقا، زنگبار به ایران آورده میشد) و به خرید و فروش آنها میپرداختند که این افراد سیاه نامهای بسیار زیبایی بنام الماس، مبارک، یاقوت، جوهر و ...داشتند.
این افراد نمیتوانستند به خوبی فارسی صحبت کنند برای همین کلمات را شکسته تلفظ میکردند و در میان مردم از محبوبیت بالایی برخوردار بودند بر همین اساس مردم ایران با توجه به سابقه و صبغه کوهسار گلین و کوسه ورنشین که چهره خود را سیاه می کردند قرنیهگی مینمودند و حاجی فیروز را بر اساس شخصیت این افراد ایجاد کردند تا سمبل شادی در میان آنها باشد.
حاجی فیروز با گیوه بر پای و لباس قرمز و چهرهای سیاه شده بر خیابانها میآمد در حالی که دایرهای در دست داشت اشعاری را با کلمات شکسته میخواند: عید نوروزه و حاجی فیروزه/ حاجی فیروزه سالی یه روزه/ ابراب خودم، سامبولی بلیکم/ ابراب خودم، سرتو بالا کن/ ابراب خودم، بز بز قندی/ ابراب خودم، چرا نمیخندی/ ابراب خودم، فصل بهاره/ ابراب خودم، موقع کاره/ ابراب خودم، بلند شو خوش باش/ ابراب خودم، دیگه میآد جاش
تاویلهای متفاوت از شخصیت سرخ پوش نوروزی
در خصوص تشکیل پیدایش شخصیت حاجی فیروز روایتهای بسیار متفاوتی وجود دارد و این در حالی است که ملک مهرداد بهار (فرزند پنجم ملک الشعرای بهار)، نویسنده و پژوهشگر ایرانی، شخصیت حاجی فیروز را مربوط به جشنهای سیاوش دانسته و چنین گفته که «احتمالا از یکی از اسطورههای تموز، الهه کشاورزی و احشام در میانرودان باستان گرفته شده است.» او بعدها ادعا کرد که چهره سیاه شده حاجی فیروز نشاندهنده بازآمدن او از سرزمین مردگان است و لباس سرخ او نشان از سرخی خون سیاوش دارد؛ او بیان کرده که نام سیاوش میتواند معنی «مرد سیاه» یا «مردی با چهره سیاه» داشته باشد.
و کتایون مزداپور، استاد زبانهای باستانی و اسطورهشناس با تاکید بر نظریه مهرداد بهار گفته است، دوموزی (شوهر الهه تموز) در نیمی از سال با لباس قرمز و در حال نواختن دایره، دنبک، ساز و نیلبک به دنیای زیرزمین رود تا همسر خود را بازگرداند که آغاز دوباره باروری در روی زمین است و همچنین مهدی اخوان ثالث شاعر حماسه سرا در پاورقی یکی از شعرهای خود در مجموعه شعر ارغنون، با ابراز تنفر از حاجیفیروز، آن را «بقایای نفرتانگیز عهد توحش و بردهداری» نامیده و گفته است که به جز در شهر تهران در هیچ جای دیگر ایران شاهد چنین رسمی نبوده است.
اصرار بر انهدام باورداشتهای نوروزی
حاجی فیروز در تاریخ ایران به عنوان «خواجه پیروز» شناخته شده است که سمبل شادیآور در میان مردم بود. حدادی به تحریف مفهوم و شخصیت حاجی فیروز و تبدیل شدن این سمبل نوید دهنده بهار به افرادی که با این لباس در ایام نزدیک به نوروز تکدیگری میکنند، اشاره کرد و گفت: هیچ یک از مراسم نوروز ما ایرانیان بر سر جای خود باقی نمانده است. سه چیز از قبیل زندگی ماشینی و تشویق به زندگی شهری، اصرار بر انهدام باورداشتهای نوروزی و نقل نکردن فلسفه نوروز از نسل گذشته به نسلهای امروز موجب ویرانی باورهای نوروزی ما شده است.
این پژوهشگر تاریخی میافزاید: متاسفانه دنیای مجازی هویتهای ما را نشانه رفته و نسل حاضر با توجه به گرایش به دنیای مجازی و تمایل به استفاده از آن، نسلی است سطحی که حوصله کند و کاو در زندگی امروزه ماشینی را ندارد. به گفته وی به همین دلیل فلسفه نوروز و تمام آداب و رسوم آن که یک به یک پشتوانهای بیش از ۳۰ هزار سال تاریخ و تفکر را در خود دارد رو به فراموشی و نسیان گذارده و دیری نخواهد پاید که «نه از تاک نشان خواهند ماند و نه از تاکنسان.»
در گذشته ایرانیها بر این باور بودند که سال ۱۲ ماه است و هر ماه ۳۰ روز دارد که در مجموع میشود ۳۶۰ روز، که در این میان مردم به ۵ روز اضافی سال که در سالهای کبیسه میتوانست ۶ روز باشد اندرگاهان، اندرگاه، پنجه مسترقه(پنجه سرقت شده یا دزدی شده) و یا بهیزک میگفتند.مردم این ۵ روز را به حساب ایام سال نگذاشته و به شادی و استقبال از نوروز و بهار بر میآمدند. در این مراسم از میان مردم یک نفر را بنام «میر نوروزی» به عنوان پادشاه یا حاکم انتخاب میکردند که در این مدت به جای حاکم شهر بر تخت مینشست و دستورات عجیب و غریبی را که باعث بینظمی در جامعه میشد صادر میکرد و مردم همه چیز را بر هم میریختند و از نو میساختند زیرا ایرانیان بر این باور بودند «تا کار خراب نشود به سامان نمیرسد» در واقع مردم در این روز همه چیز را تمیز میکردند و از نو میساختند.
بازدید:۶۷۴