تراژدی سنگین معماری ایرانی
نمای یک بنای معماری همچون رسانهای است که هویت یا درونمایه آن بنا را به مخاطب معرفی میکند، با رهگذران سخن میگوید، آنها را تشویق میکند نزدیکتر بیایند و از او دیدن کنند، جلویش عکس بگیرند، منتظر شوند و حتی آرزو کنند ایکاش واحدی مسکونی یا تجاری در آن بنا داشتند.
*علی خیابانیان: نمای ساختمان همچون ظاهر خیلی از چیزها، میتواند خیلی حرفها برای گفتن داشته باشد؛ میتواند بار تاریخ و فرهنگ یک جامعه را به دوش بکشد و بهعنوان اندیشهای در قالب خاطرهای تصویری در ذهن انسانها تداوم یابد، اتفاقات مهم را با آن مرور کنند و برای یادآوری و ماندگاری یک واقعه به آن متوسل شوند. مسابقه برگزار کنند و پای صحبت تکتک نماها بنشینند و سعی کنند رمزورازش را بفهمند.
متأسفانه اینها همه کوچکترین مصداقی در جامعه ما ندارند و تنها در خیال نویسندههای دردمند معماری شکل گرفته و تنها در وبسایتها و مجلات و کتب خارجی یافت میشوند. نما در فرهنگ معماری معاصر ایران جایگاه مشخصی ندارد، به هر بادی که از سوی کارفرما و شهرداری و نظام مهندسی میوزد کمر خم میکند و به شکلوشمایلی دیگر درمیآید. جای شکرش باقی است که معماران ما توانمندی اینهمه تغییر و تزکیه و تفاوت را دارند و عزتنفسی که در این شهرآشوب هرروز پروبال میگیرد و به ساختههای خود افتخار میکند. در سالهای اخیر چهره این شهر با نماهای رومی یا بهاصطلاح کلاسیک مزین شده است.
تاکنون هیچ سبک و شیوهای با چنین سرعت و دقت و ظرافتی در ایران گسترش نیافته است که نمای رومی با وجود قیمت بالای سنگ و دستمزد هنرمندان این رشته همه جان و روح معماری ما را فراگرفته و تا آنجا پیش رفته که اگر معماری، نمای ساختمانی را به شیوه کلاسیک طراحی نکند، با کمبود کار در دفترش مواجه میشود!
شاید اگر از یک جامعهشناس علل شیوع چنین پدیدهای را سراغ بگیریم، از تضعیف قشر متوسط و تجمع ثروت جامعه در دستان عدهای محدود خواهد گفت که برای معرفی فرهنگ و قدرت خویش و ارضای روحیه تجملخواهی به چنین مواردی روی میآورند و دراینبین عدهای از طراحان و سازندگان از زرقوبرق نماهای رومی و نمایش هزینه زیادی که برای ساخت بنا شده، برای تشویق و اغفال خریداران و سود بیشتر استفاده میکنند. ماجرای معماری ایران تراژدی سنگینی است که زیباترین و قدیمیترین بناها هم از آن در امان نیستند، اما درمقابل وقتی با چهره تعدیل شده این نوع نما در بخشهای مختلف شهر مواجه میشویم چه؟ کارفرمایی که برای یک ساختمان دو، سهطبقه دوره میافتد در بالای شهر و از نماهای کلاسیک عکس میگیرد، جزء هیچ گروهی از سطرهای بالا نیست.
نبود اطلاع و آموزش کارفرما در حیطه زیباشناسی و ارزشگذاری فرهنگی آثار که میتواند متذکر زودگذربودن و زمانمندی دیههایی همچون نمای کلاسیک باشد میتواند جامعه ما را به چنین ورطههایی بکشاند.
حقیقت این است که به گفته دکتر سلطانزاده در دوسالانه کتاب انجمن مفاخر معماری، «ما معماران، در تولید فرم ضعیف عمل کردهایم». متأسفانه در مقابل سنتوری و ستونهای گرد و تزئینات جذاب نمای کلاسیک، چیز خاصی برای ارائه نداریم.
تنها معماران اندکی هستند که توانستهاند در این آشفتگی فرصتی بیابند و تجربهای جدید انجام دهند که آنهم برای پختگی و توسعه و تکاملش بهعنوان نگرشی خاص در طراحی نما لازمه فضا و زمان زیادی است. متأسفانه فرصتی برای اندیشیدن و تجربه و از همه مهمتر فضایی برای اشتباه در طراحی معماری وجود ندارد. اکثر طراحان دنبالهروی میکنند و از جسارت و خلاقیت لازم برای آفرینش کاری متفاوت و درخور فرهنگ و سنت معماری ایران ناتوانند.
بازدید:۹۲۸