کد خبر: ۲۸۲۱۰
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۸ - ۰۳ مرداد ۱۳۹۵ 24 July 2016

امروز ایران تنها کاریکاتوری از معماری دارد

دوشنبه 28 تیر ماه 95 بنیاد معماری انقلاب اسلامی در پی رونمایی از سند چشم انداز معماری ایران هفت پنل جداگانه برای بررسی وضعیت معماری پس از انقلاب اسلامی تشکیل داد که یکی از این پنل ها با موضوع " گذری بر 37 سال معماری ایران "با حضور فرهاد احمدی، فریدون کسرایی، منوچهرشکوفی، حمید میرمیران و ساناز افتخارزاده نگاهی داشت به دست آورد معماری و مهندسی 37 سال اخیر. نوشتاری که در پی می آید پاسخ ساناز افتخارزاده معمار و تئوریسین معماری انسان مدار به این پرسش کلی است که " آیا معماری این 37 سال قابل دفاع است و به طور کلی از دیدگاه آیندگان اگر بخواهیم این معماری را توصیف کنیم چه می گوییم ؟" و پاسخ ایشان در یک کلمه: کاریکاتور (با همان تعریف رایج در زبان پارسی)
 
 
نه بر پایه اظهار نظر شخصی بلکه بنا بر دلایل کاملا روشن و قابل مطالعه ای، معماری ما پس از انقلاب از معماری تهی شد. تغییرات بنیادی و التهابات ، پاک سازی فرهنگی و ایجاد وقفه در امور هنری و فرهنگی و آموزشی پس از هر انقلاب و تحول بنیادی برای تغییر سیستم حکومتی هر کشور کاملا طبیعی و قابل قبول است. وقفه ای که در سیر تکامل انواع هنرها و رویکردهای هنری / فرهنگی / اجتماعی پس از انقلاب ایجاد شد و با انقلاب فرهنگی به اوج خود رسید برخی از این امور را تضعیف کرد، در برخی تاثیری نداشت و برخی را چون سینما ارتقاء داد اما هیچ رشته ای به اندازه معماری متضرر و مطرود نشد.

دلیل این رویداد چند عامل مشخص بودند:

نگاه نیروهای انقلابی به کلیت معماران و مشاوران به اشتباه نگاهی امنیتی بود که معماری و به خصوص معماری داخلی را امری لوکس، طاغوتی و غیرضروری می دانست. این امر از آنجا نشأت می گرفت که فرح دیبا پیش از انقلاب خود معمار بود و حمایت ویژه ای از معماران ایرانی به واسطه دفتر مخصوص خود در سالهای پایانی حکومت داشت. بدین ترتیب تمامی معماران، متفکران معماری و استادان ارزشمند دانشگاهی خودخواسته یا به جبر از ایران رفتند یا پاک سازی شدند یا به حاشیه رانده شدند.

نیروهایی که پرورش آنها چندین دهه زمان و سرمایه ملت را به خود اختصاص داده بودند تا سرانجام موفق شوند به واقع معماری ایرانی و حتی اسلامی روزآمد را تعریف کنند چون هوشنگ سیحون، عبدالعزیز فرمانفرماییان، نادر اردلان، کامران دیبا، حسین امانت و ... پراکنده شدند و حتی چند نفر از ارزشمندترین این معماران از جمله محسن فروغی و وارطان هوانسیان که در ایران ماندند در انزوا و بی حاصلی از دنیا رفتند.

فرهنگستان معماری ایران که تنها کانونی بود که قادر بود مطالعات بنیانی در خصوص معماری ایران را متشکل سازد و خصوصیات و شاخصه های معماری سرزمینی را برای کاربرد به روز تئوریزه نماید منحل شد و سازمان نظام معماری و ساختمان به سمت سازمان نظام مهندسی امروزی رفت که در آن معمار کمترین جایگاه را دارد.

از سوی دیگر باید متوجه بود که اگر موسیقی و سینما و نقاشی بتوانند چند سالی صبر کنند تا دوباره به منصه ظهور برسند اما معماری وساخت و ساز چیزی نیست که در انتظار تعاریف تخصصی منتظر بماند.

پس از انقلاب ساخت و ساز نه تنها در غیاب معماران منتظر نماند بلکه با هجوم جمعیت به سوی مراکز استانی به ویژه تهران مواجه با تقاضای چند برابری شد.

جمعیت متوقع حاصل از پیامدهای اصلاحات ارضی و آنهایی که با وعده مسئولان جدید کشوری به طمع زمین و خانه رایگان راهی پایتخت شدند به ناچار با واگذاری زمین های خارج از محدوده شهر، خانه های مصادره ای و زمین هایی که باید به خدمات شهری و فضای سبز اختصاص داده می شد اسکان یافتند.
بدین ترتیب دو پدیده همزمان اتفاق افتاد:

نخست آنکه با گریز قشر متوسطه تحصیل کرده و هجوم روستاییان فرهنگ و تفکر شهرنشینی دچار خلل شد و دوم آنکه عرصه ساخت و ساز بدون حضور معمار و شهرساز شکل گرفت.

در این میان اولویت توجه به قشر محروم و اقدامات جهاد سازندگی اگر چه اقدامات خیرخواهانه و قابل تقدیری بود اما مطالعه و کیفیت را حذف نمود و به طور کلی سرپناه سازی را جایگزین خانه سازی نمود.

حتی مهندسان مشاور که پیش از این ملزم به ارائه مطالعات مبسوط برای توجیه طرح بودند از این عمل بازداشته شدند و جهت تسریع در اجرا به ارائه طرح های ساده، صرفا کاربردی و بدون مطالعه تشویق شدند. با این همه امید آن می رفت که پس از انقلاب فرهنگی و بازتعریف معیارها و ارزش های وعده داده شده مبنی بر تولید معماری ارزشی و اسلامی امکان بازسازی معماری و بازگشت کیفیت به عرصه ساخت و ساز فراهم آید که جنگ تحمیلی همه امیدها را بر باد داد و اولویت های ساخت و ساز را تغییر داد. بدین ترتیب قرارگرفته در مقابل عمل انجام شده معماری از دست رفت و به ترتیبی که در ادامه خواهد آمد حتی پس از جنگ نیز برنخاست.

پیرو این رویدادها می توان معماری پس از انقلاب را در هفت رویکرد مورد بررسی قرار داد که به ترتیبی که خواهد آمد هر هفت نگاه جز به کاریکاتوری از معماری بجای معماری حقیقی پاسخگوی نیاز و نهاد انسان ایرانی ختم نمی شود.

1- معماری کلی شهری
به دلایل توضیح داده شده خانه و بناهای عمومی شایسته در روند سرپناه  سازی اضطراری منجر به کاریکاتوری از خانه واقعی شد. این روند در اوایل انقلاب و دوران جنگ به دلیل اضطرار پیش رفت و پس از آن با شهرفروشی و افزایش تراکم و سرازیر شدن نقدینگی به عرصه ساخت و ساز و تبدیل خانه به ملک ادامه یافت بطوریکه روز به روز خانه های شهری از هرگونه کیفیت فضایی و ارزش زیستی تهی شد و تنها کاریکاتوری از خانه باقی ماند. مثال تمام و کمال این رویکرد منطقه 22 شهرداری تهران است.

2- انبوه سازی
پیرو دلایل فوق نه تنها انبوه سازی های جهادی صرفا در قالب سرپناه سازی اضطراری انجام شدند که پس از آن در قالب مسکن مهر انبوه سازی به اوج اتلاف سرمایه برای تولید هرز بنا منجر شد. در پی نابودی روستاها و شهرهای کوچک علی رغم وعده های اولیه انقلاب مسکن های مهر دورادور شهرهای بزرگ شکل گرفتند که پیامدهای اجتماعی و فرهنگی و انسانی آنها خارج از این مخلص است. اینها صرفا کاریکاتورهایی بودند از پروژه های انبوه سازی شکست خورده ایالات متحده آمریکا و شوروی سابق که دستکم در خصوص زیرساخت ها، امکانات و کیفیت ساخت نیز از آنها تبعیت نکردند.
 
3- ادامه معماری پهلوی
تنها آثار قابل اعتنای پس از انقلاب توسط معدود کسانی خلق شدند که یا دانشجویان نخبه دانشکده های معماری پیش از انقلاب بودند یا اندک معمارانی که در حاشیه کار خود را از دوران پیش در سبکهای آرت دکو، مدرن بین المللی، نئو کلاسیسیم یا متمایل به استفاده از مصالح و عناصر معماری گذشته ایران ادامه دادند.
 آثار این معماران که تعدادشان از ده نفر تجاوز نمی کند و اکنون با عنوان پیشکسوتان معماری در صدر معماران ایرانی شناخته می شوند هرچند قابل اعتنا است و در همه کتاب های معماری معاصر ایران با افتخار معرفی می شوند ولی در مقابل آثار معمارانی چون دیبا، سیحون و فروغی بسیار بی فروغ می نمایند. در واقع تنها تلاشی هستند برای زنده نگه داشتن آن رویکردهای پیشین که هرگز وارد مرحله جدیدی نشدند.
 
4- نما رومی
رویکردی که نمی توان از آن چشم پوشید و توسط اندک افرادی آغاز شد و به واسطه فن آوری های نوین برش و قالب سنگ و مصالح نوین به سرعت در تهران و سپس شهرستان ها گسترش یافت نما رومی است. از نام این رویکرد که طرفداران بسیار در میان مردم دارد و می تواند توسط اندک معمارانی زیبا و باشکوه آفریده شود پیداست که کاریکاتوری از معماری روم باستان و البته کاریکاتوری از خود معماری است چرا که هیچ ارتباطی با زمینه ایرانی / اسلامی ندارد و در کیفیت فضایی اثرگذار نیست بلکه صرفا ماسکی است بر چهره همان سرپناه های معمولی
 
5- معماری اسلامی
اما مهمترین رویکردی که باید به عنوان مقصر اصلی مورد بازخواست قرار گیرد رویکردی است که با حمایت مستقیم مسئولان بلندپایه نظام موظف به مطالعه، استخراج مبانی معماری اسلامی و تعیین نظریه و خطوط هادی معماری اسلامی نوین ایران شد!

انواع مراکز و نهادهای مطالعاتی و پژوهشی حتی با اختیار انجام پروژه های نمونه شکل گرفتند اما با اختصاص بودجه های کلان و دستمزدهای بالا و انتصاب مدیرانشان به جایگاه های رفیع آموزشی، تربیتی و تصمیم گیری نه تنها هیچ دست آورد ارزشمندی به حرفه ارائه ندادند که بدتر از آن موجب ناامیدی کامل نسل بعد از تحقق معماری ایرانی / اسلامی و زمین گذاشتن درخواست های کاملا به حق مقامات ارشد جمهوری اسلامی مبنی بر تولید معماری مناسب اسلامی و معماری معنادار ارزشمند شدند.

این گروه از معماران یا بدون کمترین توانی در طراحی معماری در دانشگاه ها صرفا مشغول به تکرار مبانی نظری و مطالعاتی شدند که کمترین اثری در حرفه ندارد یا به صورت کاملا ارتجاعی مشغول تکرار الگوهای 300 سال پیش شدند که در زمان دگرگونی کامل فن آوری ساخت و نیازهای جامعه تنها کاریکاتوری از معماری گذشته است یا بدتر از آن اقدام به طرح هایی مانند مسجد قزوین و تالار قرآن همدان نمودند که هر بیننده ای در مقابل آنها صرفا به این نتیجه می رسد که شخص طراح با ایجاد مضحک ترین کاریکاتور از معماری اسلامی با هزینه های پیش بینی نشده نجومی صرفا قصد استهزاء ملت و معماری اسلامی را داشته است و بی درنگ هر معمار و دانشجوی معماری با رویت این نتیجه از سال ها صرف بودجه و مدعیات پیچیده از قطب معماری اسلامی کاملا مطمئن از معماری اسلامی و امکان تحقق هر نوع معماری در این رابطه روی برمی تابد !

علاوه بر این عده ای از آنان بدون آنکه کمترین دست آورد ارزشمندی در عمل داشته باشند در اوج پژوهش های خود دست آورد تنها کسانی چون حسین نصر، لاله بختیار و محمدکریم پیرنیا را زیر سوال بردند و نسل جدید را با خیال راحت از هر نگاه به گذشته فارغ ساختند!

توجه به همه این موارد زمانی دردناک تر می نماید که با نگاهی به گذشته نه چندان دور می بینیم که چگونه امثال لرزاده با ایجاد تحول در مکتب اصفهان، نیکلای مارکف با ایجاد سبک آرت دکوی ایرانی درست همزمان و معاصر با سبکهای به روز جهانی و محسن فروغی / هوشنگ سیحون / عبدالعزیز فرمانفرماییان / کریم طاهرزاده بهزاد کاملا بر اساس آخرین دست آوردهای فن آوری معماری متناسب روز ایرانی / اسلامی را به زیبایی خلق می کنند!

به راستی اینگونه افراد که معماری اسلامی را به خفت کشیدند در مقابل آندره گدار فرانسوی چه دفاعی دارند که در زمانی به مراتب کوتاه تر با تعمق در ارزش های معماری ایران آرامگاه بزرگ ترین شاعر ایران را چنان می سراید که گویی از ازل با نظر خود حافظ آنجا بوده است. عدم آگاهی و ناتوانی معماران امروز ایرانی آنجا به طور کامل رخ می نماید که در مسابقه آرامگاه شمس تبریزی تقریبا تمام مدعیان معماری شرکت می کنند و حتی یک طرح درخور و قابل دفاع در میان آنها یافت نمی شود!

برعکس یادمان های سیحون، برعکس آرامگاه سعدی اثر فروغی مطلقا در این مسابقه طرحی را نمی بینید که گویای آگاهی و توجه طراح به شخصیت شمس، تاثیر او بر ادب و فرهنگ و عرفان ایران، آب و هوا و اقلیم و فرهنگ و ادراکات مردم محلی طرح باشد!

پرسش اینجاست که چرا باید تمام دست آوردهای ملی این مردم دور ریخته شود؟ چرا وقتی عده ای با عشق و دلسوزی و ممارست بالاخره پاسخ معماری روز ایران را همچون جواب دو بعلاوه دو می یابند.

این آقایان تصور می کنند می توان پاسخ دیگری جز چهار به آن داد که سی و هفت سال یک ملت را در پی آن از دست می دهند؟!

6- رویکردهای غرب زده
پس از جنگ و طی شدن دوران سازندگی همچنان اثری از مطالعه عمیق در مبانی نظری معماری، فرهنگ، انسان شناسی و اقلیم دیده نشد. به جز مراکز حمایت شده مطالعاتی که چنانچه رفت هیچ دست آوردی در پی نداشتند التفات دیگری نه در عرصه خصوصی و نه درعرصه دولتی به تولید فکر در معماری نشد.

نشریات تخصصی دولتی همچنان به تکرار دوباره و دوباره مطالب نخ نما ادامه می دادند، دانشکده های معماری به تشکیل آتلیه های خمودی که تنها تحت تأثیر سلیقه یک استاد بود می پرداختند و عرصه معماری از خلاقیت و نوآوری کاملا بی بهره بود. در این شرایط خمودگی در سال 1372 عده ای از سر ناآگاهی آزمون طراحی را از کنکور ورودی رشته معماری حذف کردند.

 پی آمد این اقدام یک نکته منفی است مبنی بر اینکه نخبه های ریاضی که هرگز سرشان را از روی کتاب برای دیدن بنایی برنداشته بودند از رشته های علمی و فنی دزدیده می شوند و علاقمندان واقعی به معماری از ادامه تحصیل در این رشته محروم می گردند اما نکته مثبت این است که این نخبه های ریاضی با مغز منطقی و روحیه علم گرای خود زیر بار سلیقه و تحجر نمی روند.

سرانجام با روی کار آمدن دولت اصلاحات که البته همزمان است با اتصال ناگهانی دانشجویان به دریای اطلاعات جهانی از طریق اینترنت آخرین فرصت تلاش برای تولید معماری و دانش ملی تمام می شود و معماران از شدت عقب ماندگی خود نسبت به جهان غافلگیر می شوند.

در این زمان دانشکده معماری دانشگاه آزاد به قصد پیشی گرفتن از دانشگاه سراسری فورا رویکرد خود را هماهنگ با رویکردهای تبلیغاتی معاصر می کند و تشویق خلاقیت و اعتماد به نفس در دانشجویان را بر مطالعات پایه و توجه به استانداردها و کاربری ها را اولویت می بخشد.

مجله خصوصی معمار تأسیس می شود تا در کاهلی دولت خود کلنگ معماری نوین ایران را بر زمین کوبد و با تعریف انواع مسابقات محدود، جایزه معمار، دعوت از معماران خارجی و نهایتا تشکیل یک حلقه از معماران منتخب و اعتبارسازی برای آنها به سرعت این رویکرد را تعریف می کند و هدف می بخشد.
همزمان بهرام شیردل از قلب جامعه پیشرفته معماران غرب فرا می رسد و به اعتراف مستقیم معماران آوانگارد امروز "لیدر معماری ایران" می شود.

نسل جوان که عمری دیده نشده است از آنجا که خواهان جبران سریع عقب ماندگی معماری ایران و از آن بیشتر دیده شدن خود است نه توجهی به پیشینه و زمینه معماری / فرهنگی / اجتماعی / انسانی ایران می نماید نه لزومی در خصوص مطالعه ریشه های معماری غرب می بیند.

هیچ کس در ایران نیست که از او سوال کند، میزان دانش او را بسنجد یا معیاری برای درستی یا نادرستی نظریات نوین داشته باشد. به همین دلیل این نسل مستقیما سراغ آخرین نظریات جاری می رود.

دوران مدرن که در زمان پهلوی ایران از آن بهره برد گذشته است و در این مدت جدایی ایران از جهان پست مدرنی آمده و رفته است!
حتی نظریات اولیه پست مدرن مبنی بر توجه به انسان و روان او، خصوصیات محلی و پتانسیل های بستر طرح می توانستند نجات بخش معماری ایران باشند اما نسل جدید مجذوب نحله خاصی از جریان روز می شود که از چندصدایی، کانسپت گرایی، تعریف معماری بر اساس فرم و استقلال معمار سخن می گوید.

بدین ترتیب معماری نوین به جای پایه گذاری بر مطالعه و تفکر و شناخت بر اساس سلیقه فردی و تولید کانسپتهای فرمی ملهم از حباب کف سینک ظرفشویی، اسفنج فشرده شده و ضایعات اتفاقی اتاق ماکت سازی (نقل قول مستقیم از خود معماران) بنا می شود در حالیکه بعدا با الفاظ و نقل قول هایی روشنفکرانه و حمایت نشریات رو به گسترش معماری که از این رویکرد جدید می توانند بدون کمترین تخصصی نان به روز بخورند حق به جانب می شود.

بدین ترتیب چنان کاریکاتور ضعیفی از رویکردهای غرب در ایران تولید می شود و به سرعت گسترش می یابد که در اثبات بی اعتباری آن وصف بهرام شیردل پس از پشیمانی از بیست سال رهبری این رویکرد کفایت می نماید.

او مشخصا در مصاحبه با روزنامه شرق شاگردان و پیروان خود را "غرب زده، دور از واقعیت، کاردستی ساز و کسانی می داند که استعدادها و مهارتهای نداشته شان را به رخ می کشند و بچه هایی هستند که با معماری بازی می کنند"!

دانشجویان بیست سال اخیر معماری را نه از طریق تجربه فضایی بلکه با رویت تصاویر دو بعدی اینترنت یا مجلات معماری درک کرده اند. هرقدر هم ایشان مدعی باشند اما علم به ما می گوید که مغز انسان قادر به تولید اطلاعات فضای سه بعدی از تصویر دو بعدی نیست.

در این میان نرم افزارها هم مزید بر علت می شوند و ادراک فضایی و شناخت جزییات را که از طریق توجه بینایی و اسکیس های دستی تقویت می شد محدود می کنند.

از آنجا که مانند زمان گذشته آزادی سفر و تجربه به دیگر کشورها نیست معماران جوان در سفرهای محدود خود به دیگر کشورها به جای درک و تجربه فضایی و مطالعه پیشینه و خاستگاه های یک اثر به بازدیدی نیم ساعته از بناهای شاخص آن هم از پشت دوربین عکاسی و تولید تصاویر دو بعدی بسنده می کنند.

به جزاستثنائات انگشت شمار معماران این نسل نه تجربه طولانی مدتی از معماری و شهرسازی غرب دارند، نه با کنه تفکرات و فلسفه های طرح شده آشنایی دارند، نه اهل پژوهش و مطالعه هستند، نه تجربه فضایی قابل اعتنایی دارند و نه اساسا تعلق خاطری به سرزمین و فرهنگ مادری خود دارند بنابراین بدیهی است که هرگز نمی توانند برای این مکان و این زمان معماری بیافرینند.

مقایسه ای موردی جایگاه این نوع معماران را در ادعای ارائه دست آوردهای به روز غربی مشخص می کند: وقتی وارطان هوانسیان در خصوص دفاع از معماری مدرن در ایران بیانیه صادر می نماید یا گابریل گورکیان به سبک بین المللی ساختمان های بزرگ را طراحی می کند به حقیقت معماری هایی ارزشمند هرچند به سیاق غرب گرایی پدید می آورند چرا که بیش از نیمی از عمر حرفه ای خود را در اروپا تحصیل کرده اند و در خدمت بزرگ ترین معماران جهان سبکی را با تمام اصول و قواعد خود به طور کامل فراگیری، تمرین و اجرا نموده اند.

در مقایسه با چنین معمارانی است که به معماران جدید تنها می توان لقب غرب زده داد؛ کسانی که دانش و تعلق خاطری به پیشینه معماری و فرهنگ و زمینه خود ندارند و جز سایه هایی از دست آوردهای قابل ستایش غربیان درنیافته اند و عملا تنها سلایق و دریافت های محدود شخصی خود را با رویکردهای غربی توجیه می کنند.

از آنجا که شناختی از مقیاس انسانی و رفتار انسان در فضا ندارند طی انجام آثار خود به جای ارائه فضایی درخور نهاد شریف انسان به تجربه می پردازند و خودشان درست همزمان با دیگران از تاثیر فرم های کنترل نشده خود در مقیاس واقعی آگاه می شوند!

ایشان تمام جنبه های اساسی معماری را فدای فرم و ظاهر اثر کردند و حتی در زمینه فرم و ترکیب حجمی نیز جز مواردی انگشت شمار موفق به خلاقیت درخور توجهی نسبت به معماران و مجسمه سازان گذشته نشدند. قابل توجه ترین آثار این گروه آثاری است که با رویکرد مجدد به آثار پیش از انقلاب پدید آمده است که طبعا هم ارزش با اصل آن نمی باشد.

7- پروژه مصلاهای کشور
شاید هنوز امیدی باشد که معماران دست اندرکار شش رویکرد ذکر شده که به جبر یا اختیار به این مسیر رانده شده اند با بازنگری در اعمال خود و همت گماشتن بر مطالعه و پژوهش و ارتباط درست با منابع غربی آغازی دوباره داشته باشند اما در انتهای این 37 سال یک مرد به تنهایی چنان کاریکاتوری از معماری دوران ما ترسیم خواهد نمود که تا انتهای تاریخ بشریت ننگ آن بر پیشانی ما خواهد ماند!

شورای سیاست گذاری ائمه جمعه در حرکتی انقلابی به منظور اسلامی نمودن شهر و معماری کشور تصمیم می گیرد که در تمام شهرهای ایران مصلا ساخته شود.

پیش از هر چیز باید پرسید آیا رجوع به شریعت و احکام اسلامی در زمانیکه در بسیاری از شهرها و حتی مراکز استانی بیمارستان و درمانگاه درخور و مکفی وجود ندارد و زیر ساخت ها و امکانات آموزشی و ایمنی به قدر کافی تأمین نشده است عمل اسلامی این است که بودجه های نجومی برای ساخت مصلاهای چندهکتاری و فرا ظرفیت برای تک تک شهرهای هر استان که در عمل شاید بیش از یک روز مورد استفاده قرار نگیرند ساخته شود ؟
شهرهایی که از فرط عدم امکانات و نابودی تولید و منابع آبی و نبود شغل و درآمد کافی موجب فرار شهروندان به سوی پایتخت می شوند چگونه بودجه های میلیاردی را برای ساخت مصلا فراهم می آورند؟

اما اینجا فرض را بر آن می گذاریم که در چهارچوب تصمیم گیری این نهاد این تصمیمی درست است که به منظور اسلامی کردن شهرها بجای کیفیت به ایجاد یک نماد شهری خاص پرداخته شود و مصلا نیز که در تاریخ شهرسازی ایران بی سابقه است انتخاب خوبی برای معرفی دوران ماست. پس لاجرم باید این نماد توسط برترین و متخصص ترین ها طراحی و اجرا شود که قرار است دهه ها یادگار تصمیم سازی های این دوران باشد.
اما در کمال شگفتی دیده می شود که فرصت به این بزرگی برای طراحان و معماران هر شهر که می توانند دلسوزانه با اشراف بر اقلیم، محیط زیست، جمعیت، فرهنگ، معماری، انواع هنرها و نیازهای اساسی شهر خود برترین نماد هویتی شهر خویش را طراحی کنند بنا بر دلایلی که توضیح آنها حق ملت است تنها به یک شخص واگذار می شود که کمترین پیشینه و تعلق خاطری به معماری اسلامی ندارد!

ناگفته پیداست که طرح تنها یک مصلا در کارنامه حرفه ای هر معماری می تواند بزرگترین پروژه و افتخار او باشد. چگونه ممکن است یک نفر عهده دار طرح و محاسبه بیش از 300 مصلا در سراسر کشور شود و بدون انجام کمترین مطالعات در خصوص جمعیت مخاطب، فرهنگ، اقلیم و مسایل و ظرفیت های بستر اثر و حتی در حد بازدید از سایت اثری فاخر در مقیاس چند هکتاری بیافریند ؟!

به چه دلیل پروژه ملی که می توانست با محدود شدن به مراکز استانی و به کارگیری معماران، استادکاران و صنعت گران و هنرمندان هر استان با بودجه معقول تبدیل به افتخار تاریخی نظام شود، در سطح وسیع موجب کار آفرینی گردد و نیازهای محلی را نیز در خود پوشش دهد در انحصار یک فرد قرار می گیرد تا تبدیل به بزرگترین رانت و در عین حال مضحک ترین پروژه تاریخ معماری این سرزمین گردد؟!

باز در مقام مقایسه نه با آنچه که اکنون در کشورهای پیشرفته می گذرد بلکه با صد سال پیش همین مملکت خوب است نگاهی داشته باشیم به آثار معماری چون ماکسیم سیرو.

 از جمله آثار سیرو که با وجود اصالت فرانسوی خود دلداده راستین ایران است و مطالعات ژرف در باستان شناسی و انواع اقلیم ها و خرده فرهنگهای ایران دارد می بینیم که او مدرسه هایی در شهرهای مختلف ایران می آفریند با توجه کامل به اقلیم و فرهنگ و نیازهای مردم محلی. در زمانی که سایه درخت هم برای مردم برهنه و بی سواد و عقب مانده شهرهای کوچک ایران کفایت می کرد تا برای نجات از بی سوادی و ناآگاهی فقط الفبا بیاموزند او با احترام کامل به نهاد انسانی مدارسی می سازد که هنوز هم از این دوران ما پیش ترند!

آنگاه در این زمان، با این پیشرفت فن آوری، به منظور ایجاد شاخص های معماری دوران مصلاهایی ساخته می شود که به حقیقت یا التقاط و کاریکاتورهای زننده ای هستند از معماری 400 سال پیش یا ابداعات خودساخته منافی مفاهیم اسلامی هستند توهین آمیز به شریعت و به شعور انسانی. در این نقطه نه فقط معماری که یک ملت تمام می شود و آیندگان این معماری بدون مطالعه، نامربوط به مکان، فاقد اصول طراحی، فاقد فن آوری درخور، درهم ریخته و فرومایه و بسیار عقب مانده تر از دوران های پیش از خود را دلالتی بر وجود مردمانی بی خرد و خارج شده از انسانیت خواهند دانست.

اگر همین لحظه مسئولان و معماران به خود آیند و خرد و وجدان را به جای ابزار قرار دادن معماری برای خودنمایی و زمین خواری و ثروت اندوزی فرا راه خود قرار دهند باز هم دیر است چه رسد به آنکه این همه سیاه نوشته جز برگی برای تاریخ نخواهد بود.

درست 46 سال پیش در کنگره بین المللی معماری ایران نابغه معماری این خاک محسن فروغی با آن جایگاه رفیع و دست آوردهای درخشان در معماری با کمال خضوع و دل نگران از توسعه کنترل نشده مدرنیسم در نطق افتتاحیه خطاب به معماران دنیا گفت: "ما دوباره شروع به ساختن کرده ایم و امیدواریم عقب افتادگی خود را جبران کنیم اما چون همبستگی معماری سنتی و امروزی از بین رفته است نمی دانیم تا چه حد می توانیم از فرم و روح گذشته الهام بگیریم. آرزو داریم که اشتباه نکنیم و برای این است که از شما بزرگترین معماران دنیا تقاضا داریم درباره این مسئله با ما گفتگو کنید" و نتیجه ای که در ادامه معماران ایران بر آن به واقع همت می گمارند این است که" حفظ ارزش های معماری و شهرسازی گذشته از راه شناخت ارزش های کیفی آن تنها راه نجات است ".

بیست سال است با اندک اندوخته های خود در راه تعریف یک تئوری کاربردی برای طراحی و نقد معماری از هر تریبونی فریاد می زنم که هیچ شناختی جز از راه شناخت خود میسر نمی شود و امروز بهرام شیردل پس از بیست سال پرورش شاگردان غربزده به تجربه به این جا رسیده است که بگوید " چه بیاییم معماری سنتی انجام دهیم و چه به سمت معماری غربی برویم، هیچکدام باعث توسعه کشور ما نمیشود، چراکه معنا و مفهوم و پایه و اساسی در بطن معماری ندارد. باید دید چطور میشود که نالگوهای معماری گذشته ایران را به قرن بیست ویکم آورد و شاید آنموقع است که بتوانیم توسعهای معطوف به احیای فرهنگ، معماری و شهرسازی خودمان داشته باشیم".

جایی برای چشم انداز نمانده است. وضعیت ما در مهندسی نیز دستکمی از معماری مان ندارد. فن آوری های ما سال ها از جهان عقب تر است و هزینه هایی که به بودجه های عمرانی اختصاص می یابد غیر قابل هضم است. پروژه های تحمیلی، ناتمام، بلاتکلیف، غیرضروری، طولانی مدت و زیان دهی که بر اثر عدم مطالعه، عدم محاسبه و عدم توانایی از محیط زیست و سفره مردم هزینه می کنند به جای آبادانی مملکت را به سوی ویرانی پیش می برند.

در شهر درحالیکه آخرین بازمانده های هویتی ما ویران می شوند مال هایی که با ابزار قرار دادن معماری و زمین خواری انواع نهادها و بنیادها و اشخاص نوکیسه شهر را به حوزه های قدرت تقسیم می کنند با تصاحب زمین ها در سطح و تولید انحصاری زمین در ارتفاع پایتخت و نهایتا کشور را به سوی بازتولید نظام ارباب و رعیتی پیش می برند و شهروند را تبدیل به برده شهری می کنند.

درست در لبه تاریکی نه فقط به سوی محو معماری که به سمت نابودی یک ملت و سرزمین پیش می رویم. آیا اراده ای بر جبران هست؟!


مسکن مهر پردیس


تالار قرآن همدان


سالن همایش های صدا و سیما


خانه چهل گره معروف به زندان در میان مردم


مصلای بزرگ درود 


مصلای بزرگ فردیس