در داوری اثر، شباهت ظاهری تا کجا معیار قضاوت است؟
آفرینش، بررسی، تفسیر و نقد هر پدیده نهفقط نیازمند تفکر زاینده و پشتوانه تئوریک است، بلکه منوط به شناخت و تعریف دقیق ماهیت و زمینه اثر است. معماری یعنی آفرینش فضایی در زمینهای خاص که باید پاسخگوی زیستی-روانی و ادراکی مخاطب انسانی خود در بازهای از زمان باشد. چنانچه معماری را زبان معمار بدانیم، هدف منطقی آن گفتوگو با مخاطب انسانی و فرم اثر واژگانی است که محتوای این گفتوگو را انتقال میدهد.
*ساناز افتخارزاده: اما متأسفانه امروزه با افول دانش معماری فقط جنبه معمارانه بنا نزد اکثر معماران و کارفرمایان در ظاهر آن خلاصه شده است بهطوریکه اکثرا معماری را نه زبانی برای گفتوگو که تکگویی شخصی میدانند که به واسطه آن، بیاعتنا به سطح ادراک و انتظار مخاطب «حرف خاص خود» را فریاد میزند. بهاینترتیب در قضاوت اغلب معماریهای امروزی با پروژههایی روبهرو هستیم که با کمترین پاسخگویی به بستر طرح، اقلیم، برنامه فیزیکی، کاربری، انتظام داخلی و آسایش مخاطبان سازه و سرمایه را صرف ایجاد فرمی میکنند که طبعا والاترین هدف آن تنها بدعت است. پس میتوان پذیرفت اثر در صورت تکراریبودن یا شباهت عینی به اثری دیگر زیر سؤال رود. اما لازم است در مقام منتقد فراتر از فرم اندیشه مولد آن را مورد مداقه قرار دهیم:
در ایران سه مسئله به نوسیونهای تفکر خلاق و اصالت آسیب رسانده است: فرهنگ تقلید، سیستم بیکفایت آموزشی و نبود قانون مؤثر حفظ حقوق مؤلف. اختیار استفاده از خلق و ایده دیگران نهفقط باعث بیارزشی طرح و طراحی و ایدهپردازی شده است، بلکه موجب قانون نانوشتهای شده که طبق آن، هر ایده ایرانی به چشم تردید نگریسته میشود و نزدیکی و شباهت به طرحهای غربی نهفقط مستوجب سرزنش نیست، بلکه باعث مباهات است تا حدی که به طرز موهنی فقط شباهت اسمی یا برداشت تکبنا از گستره یک تمدن بیگانه نویدبخش توسعهیافتگی تصور میشود. در چنین محیطی که متفکران و ایدهپردازان بعد از سالها تلاش بدون هیچ انگیزه و حمایتی ناچار به اثبات حقانیت خود هستند درحالیکه کالای مشابه خارجی ارزشمند است، ذهنی که هرگز آموزش تفکر خلاق ندیده، ناخودآگاه تسلیم میشود. نتیجه آنکه با وجود تولید انبوه معمار در کل کشور، معمار راستین در حکم کیمیاست.
حقیقتی که دراینمیان و در رقابت برای ایجاد فرمهای خاص گم میشود، این است كه دقیقا خلاقیت همزاد وابسته اصالت است و معماران ما در تقلا برای شاخصبودن درحالیکه با تقلیدهای ناشیانه از گفتار و روشهای فکری و دیاگرامپردازیهای غربی خود، میپندارند نوآوری میکنند، بهکلی از زایش فکری باز ماندهاند. بهاینترتیب چه طرح عین بنایی دیگر باشد، چه ملغمهای از پروژههای اینترنتی و چه حتی بدونسابقه، مادامیکه بدونتوجه به لزوم گفتوگو با زمینه و مخاطب خودی از اندیشهای دستدوم به پیروی از تفکرات دیگران تولید میشود، کپیبرداری است و ارزش مستقلی ندارد.
اما در نقطه مقابل معماریهای راستین ممکن است با وجود شباهتهای شکلی واجد ارزشهای معمارانه باشند. از آن جمله است آثار متعلق به یک سبک یا دوره معماری. در زمانی نهچندان دور افتخار شاگردان به تقلید بینقص از استاد بود. اما ذهن اسیرشده در رویکرد فرمی که نقطه اوج موفقیت را تولید خردهشکلی متفاوت میداند، نهفقط در آفرینش که در قضاوت نیز خطا میکند: در ردیف معماریهای مستقل میتوان از بنای موزه هنرهای معاصر یاد کرد که شباهتهای فرمی بسیاری به موزه خوان میرو اسپانیا دارد. اما تا قبل از نگرش صلب فرمگرایانه امروزه، کسی کلیت آن را بدیندلیل زیر سؤال نبرده بود! اساسا ارزش معماری این بنا مشابه معماریهای فردگرا و متکلموحده نیست، چراکه یک معماری واقعی نه در جستوجوی خودنمایی و تکروی که در صدد ارتباط با مخاطب است.
از آنجا که این موزه نام هنرهای معاصر را در زمانی بر خود دارد که با گرتهبرداری از غرب درصدد ارائه تعریفی متجدد و متفاوت است که اساسا ماهیتش نیز وارداتی است، نهفقط تشابهات آن مورد ملامت نیست که ارتباطات فضاییای که این بنا با مخاطب ایرانی خود میگیرد و به ریشههای او نقب میزند، ستودنی است. در واقعیت زمانیکه مخاطب مقابل عنصری قرار میگیرد که تصویر بادگیر را در ذهن او زنده میکند یا در گذر از گالریها به یاد دهلیزها و روزنههای نور بازار میافتد حتی اگر تقلید باشد، به دلیل توان گفتوگوی فرهنگی با مخاطب ایرانی ارزشمند است. در چنین طرحی اگر فقط عنصری مانند آن حرکت مارپیچی ارتباطدهنده دو سطح اصیل باشد، برای اثبات خلاقیت و توان معمارانه طراحش کفایت میکند.
نگاه تکسویه فرمگرا به معماری نهفقط مردمان امروز را از معماری حقیقی محروم میدارد و توان تحلیل معماری گذشته را عقیم میکند که میرود تا با بسط ناآگاهی، ریشههای یک ملت را تهدید کند، آنگاه که برخی شباهت نقوش و اسفنکسهای پارسه به کاخ خورسآباد را دلیلی بر ناتوانی معماری هخامنشی و کپیبرداری به معیار امروز میخوانند. دراینباره نیز تعریف معماری با توجه به مخاطب و زمینه آفرینش آن کلید داوری است. معماری یک امپراتوری در بدو شکوفایی قابل توضیح و تحدید با معیارهای تکبناهای امروزی نیست که ایجاد تفاوت در جزئیات فرم آن موجب مباهات معمار و کارفرمای اصلی آن یعنی شاه شاهان شود. درواقع هیچ شباهتی میان «تصرف» یک فرادست از سر قدرت و «تقلید» یک فرودست از سر عجز نیست. همچنانکه دیگر تمدنها نیز چنین کردند آریاییها که در دانش و فنون به گواهی متون بازمانده ودایی سرآمد همه اقوام بودند، مصر بودند برای تفهیم جایگاه خود از واژگان و زبان مشترک موجود و از هنرمندان و معماران قهار زمانه بهره برند و اینچنین نمادهای قدرت را به تصرف درآوردند و البته بسیار بر آن افزودند. نقد و تحلیل بناهای فاخر هخامنشی درست در نقطه مقابل ابنیه امروزی از چنان عمق محتوا و فلسفه وجودی برخوردار است که فرم فرع بر معماری آن است.
مخلص کلام آنکه ارزش هر اثر در آن است که چقدر توانسته است در زمینه خود با مخاطب انسانی به گفتوگویی موفق دست یابد. هیچ اشتباهی بزرگتر از آن نیست که بازهای متفاوت از تاریخ اندیشه را با نگاه تنگ و معیارهای امروزی قضاوت کنیم. شاید امروز به دلیل اشتباه تحویل معماری به فرم قضاوت درباره ظاهر اثر، درصد بالایی از ارزش آن را مشخص کند، اما پیش از این هرگز چنین نبوده است. فروکاستن معماری به فرم و جایگزینی کیفیت فضایی با جذابیتهای عکاسی (دوبعدی)، خطایی است که معماری را در مرز اضمحلال قرار داده است.
*معمار معاصر
بازدید:۱۲۹۴