بحث طراحی نما یا جدارههای شهری موضوع جدیدی نیست که از نقطه صفر به ذکر مصیبت پرداخت، اما هنوز معدود افرادی هستند که درباره چهره شهرها دغدغه دارند؛ کوچه و خیابانهایی که نهتنها دیگر بوی هویت نمیدهند، بلکه با دیدنشان ناخودآگاه کلمه بوم نقاشی در ذهنها نقش میبندد.
*عطا چوخاچیان: شاید برای مردم عزیزی در هر شهری که این مطلب را میخوانند جالب باشد بدانند در دنیای معماران یا طراحان ساختمان، از آغاز تحصیل در دانشگاه، دستبهقلمبردن و طراحیکردن امری بسیار متداول است، اما ساختهشدن طرحی که معمار روی کاغذ یا صفحه نمایشگر خلق کرده آرزویی بسیار پرطرفدار و حتی گاهی دستنیافتنی است. اما بهتر است بدانیم مانند اکثر موارد برای این مورد خواص نیز راه میانبر همواره مهیاست! به نظر میرسد آسانترین و درعینحال کمهزینهترین راه دستیابی به ساختهشدن طرحهای روی کاغذ یا شاید آرزویی دیرین و مهم، طراحی نمای ساختمان است. این عرصه بهجرئت در سالهای اخیر موازی با افزایش تقاضا و ساختوساز به عرصه جولانگاه بسیاری از معماران بیتجربه و در جستوجوی نام و نشان تبدیل شده است.
جالب اینجاست که بسیاری از دانشجویان معماری این کار را از اواسط دوره تحصیل در دانشگاه از شرکتهای معماری یا پیمانکاری یا حتی مصالحفروشیها از قبیل سنگ، کامپوزیت، ترموود یا کلینیکهای ساختمانی آغاز میکنند. شاید کمتر دانشجوی معماری باشد که چنین تجربهای نداشته باشد. اما پرسش این است که چرا این اتفاق رخ میدهد؟ اول اینکه دانشجوی نوپا بسیار کمهزینهتر از معمار باتجربه است، دوم اینکه دانشجو در پی کسب تجربه و نام و نشان است، سوم اینکه کی به کیه... .
حال بیایید کمی پرده را کنار زده و به پشتصحنه اینگونه طراحیها نگاهی بیندازیم. پروسه این طراحیها اغلب به این صورت است که ابتدا یک چارچوب ترسیم میشود که از چپ و راست محدود به همسایگیها و از ارتفاع محدود به ضوابط شهرداری است و این میشود بوم نقاشی ما. تعادل بصری را هم که در دانشگاه یاد گرفتهایم، حرکت، خطوط موازی، تکرار، تکامل و... برای رنگآمیزی هم که کامپوزیت قرمز یا خاکستری، سنگ تراورتن و کلی مصالح دیگر در پالت نقاشی داریم که البته در نسخه جدید ابزارهای نمای رومی هم اضافه شدهاند. کمی از دور نگاهش میکنیم، کمپوزیسیون [ترکیب] خوبی شده، اطراف پنجرهها نیز یک قاب میاندازیم و تمام.
اگر خدای طراحی باشیم مقداری هم اختلاف سطح در مصالح ایجاد میکنیم تا سایهاندازی نیز در کار مدنظر باشد. خدا را شکر که همه هم با تریدیمکس آشنایی دارند [یکی از نرمافزاریهای مدلسازی که اکثر دانشجویان معماری بیشتر از معماری آن را بلد هستند!]. میتوانم بهجرئت بگویم نامناسبترین نرمافزار برای معماری است (البته براساس تجارب شخصی در حوزه کار و تدریس نرمافزار). پیشترها در مورد تأثیر نرمافزار بر خلاقیت بسیار کنجکاو بودم که به تأثیر مثبت آن نیز رسیدم اما اکنون با دیدن تصاویری که از معماری غالب شهرها منتشر میشود همه تحقیقات و پژوهشهای بهاصطلاح علمی دچار تزلزل میشوند چراکه نرمافزار میتواند اینچنین اثر مخربی نیز داشته باشد. حتی میتواند یک پیمانکار کامپوزیت را به طراح نما تبدیل کند یا حتی یک فروشگاه پارکت و کاغذدیواری را به طراح دکوراسیون داخلی مبدل کند که البته همه اینها از اصول ترکیب و تعادل و مبانی بصری طراحی آگاهی کامل دارند پس میتوانند طراحی کنند.
آنچه پیشتر نیز اشاره شده بود و جایگاه آن روزبهروز بیشتر احساس میشود، نبود نگاهی علمی و منطقی به مقوله طراحی و معماری است. بهعنوان مثال در کدام نمونه از طرحهای نما که امروزه در شهرها ساخته میشوند، مطالعاتی روی بهینهسازی انرژی، استفاده مطلوب از نور طبیعی، کنترل میزان نفوذ نور به فضای پشت آن، جزئیات اجرائی مصالح، مباحث هویتی، تأثیر همسایگیها و بسیاری نکات دیگر انجام میشود؟
متأسفانه حتی گاهی نما بدون آگاهی از فضای پشت آن طراحی میشود. بهعنوان مثال چه تغییری در کاربری طبقات اتفاق میافتد که تعداد پنجرهها در طبقات رفتهرفته کمتر میشود یا کوچکتر و بزرگتر میشوند؟
پرواضح است معماریای که دارای کیفیت باشد نیازی به طراحی نما ندارد، یعنی نمای ساختمان به صورت کالبدی در هم تنیده با ذات آن خود را نشان خواهد داد؛ اما ازآنرو که در اکثر موارد خود و ذات معماری دارای کیفیت نیست، پس مجبوریم با نقاب نماسازی روی آنرا بپوشانیم، کوزه را رنگ کنیم. این رویکرد به طراحی مجال دیگری میطلبد و اکنون بسنده کنیم به وصف حال از زبان شیخبهایی...
آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست/ وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست
حال متکلم از کلامش پیداست/ از کوزه همان برون تراود که در اوست
معماری سنتی ما همان کوزه بود، همان خشت و گل و خاک و آجر که نیازی هم به رنگآمیزی نداشت. به این موضوع فکر کنیم که گاهی در معماری، طراحینکردن خیلی بهتر از طراحیکردن است! حداقل آنموقع میگویند نما طراحی نشده و صدالبته بهتر از آن است که بگویند چقدر زشت طراحی شده و این برمیگردد به قدرت نهگفتن که جسارت میخواهد... آری جسارت!
*پژوهشگر دکترای معماری دانشگاه تکنیک مونیخ
جالب اینجاست که بسیاری از دانشجویان معماری این کار را از اواسط دوره تحصیل در دانشگاه از شرکتهای معماری یا پیمانکاری یا حتی مصالحفروشیها از قبیل سنگ، کامپوزیت، ترموود یا کلینیکهای ساختمانی آغاز میکنند. شاید کمتر دانشجوی معماری باشد که چنین تجربهای نداشته باشد. اما پرسش این است که چرا این اتفاق رخ میدهد؟ اول اینکه دانشجوی نوپا بسیار کمهزینهتر از معمار باتجربه است، دوم اینکه دانشجو در پی کسب تجربه و نام و نشان است، سوم اینکه کی به کیه... .
حال بیایید کمی پرده را کنار زده و به پشتصحنه اینگونه طراحیها نگاهی بیندازیم. پروسه این طراحیها اغلب به این صورت است که ابتدا یک چارچوب ترسیم میشود که از چپ و راست محدود به همسایگیها و از ارتفاع محدود به ضوابط شهرداری است و این میشود بوم نقاشی ما. تعادل بصری را هم که در دانشگاه یاد گرفتهایم، حرکت، خطوط موازی، تکرار، تکامل و... برای رنگآمیزی هم که کامپوزیت قرمز یا خاکستری، سنگ تراورتن و کلی مصالح دیگر در پالت نقاشی داریم که البته در نسخه جدید ابزارهای نمای رومی هم اضافه شدهاند. کمی از دور نگاهش میکنیم، کمپوزیسیون [ترکیب] خوبی شده، اطراف پنجرهها نیز یک قاب میاندازیم و تمام.
اگر خدای طراحی باشیم مقداری هم اختلاف سطح در مصالح ایجاد میکنیم تا سایهاندازی نیز در کار مدنظر باشد. خدا را شکر که همه هم با تریدیمکس آشنایی دارند [یکی از نرمافزاریهای مدلسازی که اکثر دانشجویان معماری بیشتر از معماری آن را بلد هستند!]. میتوانم بهجرئت بگویم نامناسبترین نرمافزار برای معماری است (البته براساس تجارب شخصی در حوزه کار و تدریس نرمافزار). پیشترها در مورد تأثیر نرمافزار بر خلاقیت بسیار کنجکاو بودم که به تأثیر مثبت آن نیز رسیدم اما اکنون با دیدن تصاویری که از معماری غالب شهرها منتشر میشود همه تحقیقات و پژوهشهای بهاصطلاح علمی دچار تزلزل میشوند چراکه نرمافزار میتواند اینچنین اثر مخربی نیز داشته باشد. حتی میتواند یک پیمانکار کامپوزیت را به طراح نما تبدیل کند یا حتی یک فروشگاه پارکت و کاغذدیواری را به طراح دکوراسیون داخلی مبدل کند که البته همه اینها از اصول ترکیب و تعادل و مبانی بصری طراحی آگاهی کامل دارند پس میتوانند طراحی کنند.
آنچه پیشتر نیز اشاره شده بود و جایگاه آن روزبهروز بیشتر احساس میشود، نبود نگاهی علمی و منطقی به مقوله طراحی و معماری است. بهعنوان مثال در کدام نمونه از طرحهای نما که امروزه در شهرها ساخته میشوند، مطالعاتی روی بهینهسازی انرژی، استفاده مطلوب از نور طبیعی، کنترل میزان نفوذ نور به فضای پشت آن، جزئیات اجرائی مصالح، مباحث هویتی، تأثیر همسایگیها و بسیاری نکات دیگر انجام میشود؟
متأسفانه حتی گاهی نما بدون آگاهی از فضای پشت آن طراحی میشود. بهعنوان مثال چه تغییری در کاربری طبقات اتفاق میافتد که تعداد پنجرهها در طبقات رفتهرفته کمتر میشود یا کوچکتر و بزرگتر میشوند؟
پرواضح است معماریای که دارای کیفیت باشد نیازی به طراحی نما ندارد، یعنی نمای ساختمان به صورت کالبدی در هم تنیده با ذات آن خود را نشان خواهد داد؛ اما ازآنرو که در اکثر موارد خود و ذات معماری دارای کیفیت نیست، پس مجبوریم با نقاب نماسازی روی آنرا بپوشانیم، کوزه را رنگ کنیم. این رویکرد به طراحی مجال دیگری میطلبد و اکنون بسنده کنیم به وصف حال از زبان شیخبهایی...
آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست/ وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست
حال متکلم از کلامش پیداست/ از کوزه همان برون تراود که در اوست
معماری سنتی ما همان کوزه بود، همان خشت و گل و خاک و آجر که نیازی هم به رنگآمیزی نداشت. به این موضوع فکر کنیم که گاهی در معماری، طراحینکردن خیلی بهتر از طراحیکردن است! حداقل آنموقع میگویند نما طراحی نشده و صدالبته بهتر از آن است که بگویند چقدر زشت طراحی شده و این برمیگردد به قدرت نهگفتن که جسارت میخواهد... آری جسارت!
*پژوهشگر دکترای معماری دانشگاه تکنیک مونیخ