محلهها را از بین بردیم «مـال» ساختیم
وارد که میشوم، خانم «شین» آمده است برای کار نظافت. همین که مینشینیم و بساط گفتوگو را آماده میکنم، مرضیه برومند از او میخواهد بهخاطر کمترشدن سروصدا دورتر از ما کارش را انجام دهد. پیشنهادش شستن تراس است.
حالتان چطور است؟
حال روحی یا جسمی؟
حال روحی
حال روحیام را خوب نگه میدارم. اگر بخواهم فكر كنم به مشكلات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... كه چندان امیدواركننده پیش نمیروند، قطعا حالم بد میشود اما از آنجا كه آدم خوشبینی هستم، سعی میكنم امیدوارانه به مسائل نگاه كنم. اتفاقا علاوه برحال خودم باید حال اطرافیان را هم خوب نگه دارم كه این كمی سختتر هم میشود.
چرا اغلب میشنویم كه حال همه خوب نیست؟ اطرافمان اغلب از بد بودن حالشان گله دارند.
در مورد همه نمیدانم اما چیزی كه بیشتر از همه مرا ناراحت میكند، بیاخلاقی است. زیاد شدن بیاخلاقیها باعث شده اگر در زندگی دارای چهارچوب اخلاقی باشیم، اذیت شویم.
چقدر از این احوالات بد واقعی است و چقدر اغراقشده بهنظر میرسد؟
اتفاقا اغراق نیست. بگذارید با یك مثال توضیح بدهم؛ سالها پیش با دوستان برای تئاتری به كارگردانی خانم صابری مشغول تمرین بودیم. خانم پروین دولتشاهی از بازیگران این كار بود كه سر تمرینها در فرصت فراغت بافتنی میبافت. هربار كه ایشان برای تمرین اجرا میرفتند، من و یكی از دوستان شیطنت میكردیم و میرفتیم چند ردیفی را كه ایشان بافته بودند، میشكافتیم و ایشان دوباره از نو میبافتند. تا اینكه بالاخره گفتند چرا بافتنی من بالا نمیرود و شوخی ما لو رفت. حالا همین داستان برای من پیش آمده؛مثلا از حدود ۱۰سال پیش بهدنبال این بودهام كه بتوانیم جایی بهعنوان «خانه عروسك» تاسیس كنیم. با همه تلاشها بالاخره ۲سال پیش توانستم زمینی برای این كار از شهرداری دریافت كنم اما طی این دو سال هنوز نشده كه اتاقی، مكانی، ساختمانی آنجا بسازیم. داستان همان بافتنی است كه هر چه میبافم بالا نمیرود. این باعث میشود حالم بد شود. نمونههای این فعالیتها یعنی كارهای فرهنگی، اجتماعی و هنری كه دغدغه من بوده و هست، زیاد است. در واقع همین تاسیس خانه عروسك فقط یكی از كارهایی بوده كه بعد از دوندگیهای زیاد و چندین ساله هنوز به سرانجام نرسیده است.
ولی شما دوباره بافتن این بافتنیها را شروع میكنید.
بله. من شروع میكنم، هرچند وقتی مردم به من میرسند میپرسند چرا كم كار شدهام؛ درحالیكه سالهاست برای تاسیس خانه عروسك در حال تلاشم؛ جایی كه قرار است مجموعهای باشد از موزه عروسك، كتابخانه تخصصی، آرشیو، تماشاخانه، كارگاه ساخت عروسك و... اما چون تلاشها بینتیجه میماند، همه انرژی من هدر میرود، درحالیكه اگر همه همكاری میكردند و وعدهها به سرانجام میرسید، من باامید و انرژی بیشتری كارها را ادامه میدادم.
اتفاقا یكی از شاخصههای آثار هنری شما انتقال حس خوب به مخاطب است، اصولا با یادآوری كارهای شما حس خوبی منتقل میشود.
مسلما هر فیلمساز و هنرمندی مكنونات ذهنیاش را در آثارش ارائه میدهد، من هم بهعنوان فیلمساز مولف از این امر مستثنا نیستم. قشنگترین چیزی هم كه از مخاطبان در مورد آثارم میشنوم همین جمله است كه به من گفته میشود دیدن كارهای شما به ما آرامش میدهد. حتی خانمی به من میگفت بعد از دیدن برنامههای شما شبها راحتتر میخوابم. دلیلش این است كه من دوست ندارم به مخاطبم استرس بدهم؛ حتی در حركت دوربین .درواقع من دوست ندارم تلخیها را به مردم نشان بدهم، نه اینكه زشتیها و تلخیها نباشند، اما سعی میكنم در كنار همین زشتیها آن نكات روشنی و امید را هم به مخاطب نشان دهم.
درحال حاضر كارهایی هستند كه به این نگاه شما نزدیك باشند؟
مجموعه آثار مستندی با عنوان «كارستان» با مشاوره، طراحی و تهیهكنندگی رخشان بنیاعتماد و مجتبی میرتهماسب است كه توصیه میكنم حتما ببینید. یكی از این آثار مستند «مادر زمین» است كه اتفاقا لازم است حتما مسئولان خصوصا مسئولان شهری، شهرداران و اعضای شورای شهر هم این اثر را ببینند.
چرا؟
چون این مستند درباره هایده شیرزادی از زنان كارآفرین و حافظان محیطزیست ایران است. او زندگیاش را وقف نجات زمین از طریق جلوگیری از دفن زباله، بازیافت زبالههای شهری، تولید كود آلی، بازیافت نخالههای ساختمانی و... كرده است. با همین آثار باید درباره زباله و حفظ محیطزیست كه یكی از مسائل مهم زندگی شهری و روستایی ماست اطلاعرسانی شود.
در مورد زباله چطور باید فرهنگسازی كنیم؟
اتفاقا نیازی به هزینه كلان ندارد، با فیلمهای ویدئویی كوتاه و ساده میتوان به مردم یاد داد زباله چیست. مردم باید یاد بگیرند چه چیزهایی زباله و دورریختنی هستند و از چه چیزهایی مثل پوست میوهها میتوان برای كمپوست و كود گیاهی استفاده كرد. متأسفانه كسی حاضر نیست برای چنین مسائلی وقت و هزینه صرف كند، درحالیكه باید به مردم یاد بدهیم كه به شهرشان علاقه داشته باشند و برای حفظش تلاش كنند.
چرا ما برای این موضوعات وقت و هزینه صرف نمیكنیم؟
برای اینكه خیلی از مسئولان ما دنبال كارهای كلان و بزرگ هستند؛ درواقع خصلتی كه در اكثر مدیران دیده میشود این است كه میخواهند كارهایی انجام دهند كه چشمگیر باشد؛ اتفاقات بزرگ و ساختوسازهای كلان؛ مثلا باغ كتاب میسازیم به مساحت ۶۵هزار متر، از فرودگاه امام (ره)بزرگتر و خالی از روح یا مثلا ساختمانهای بزرگ میسازیم با نماهای عجیب و غریب، درحالیكه در فرهنگ ما خانهها درهای كوچكی داشتند. باید سرت را خم میكردی و وارد خانه میشد و بعد متوجه میشدی كه خانه بزرگ است یا چه اندازه حیاط دارد. درواقع ما خودنمایی نمیكردیم، درحالیكه حالا ما چه در شهر، چه در خانههای خودمان در حال خودنمایی و نمایش هستیم. همین پردههای خانههای امروزی را ببینید؛ والان، پارچه، تور و... همهچیز بهخودنمایی تبدیل شده و بعد از سبك زندگی ایرانی حرف میزنیم، درحالیكه این اندازه نمایش و اصرار به دیدهشدن اصلا متعلق به فرهنگ ما نیست.
چرا به اینجا رسیدیم؟ چه شد كه این شدیم؟
اینها به خاطر آرزو به دلی ماست، ما آرزو به دل هستیم. متأسفانه ما به داشتههای خودمان علاقهای نداریم، اصلا بهخودمان افتخار نمیكنیم، مدام میخواهیم شبیه دیگران باشیم. ما از سادهزیستی حرف میزنیم درحالیكه تبلیغات تلویزیونی ما در راستای تجملگرایی است. ما از سادگی حرف میزنیم درحالیكه شهر را از مالها، از انواع برندها و فروشگاههای بزرگ پر كردهایم. همین مالها را چهكسی میسازد؟در ساختوساز اغلب آنها بخشهای دولتی هم مشاركت دارند. حالا چطور میخواهیم سبك زندگی ایرانی داشته باشیم؟
شما از این مراكز خرید نمیكنید؟
اتفاقا مدام از من میپرسند كه فلان مركز خرید رفتهای؟ مثلا میپرسند پالادیوم را دیدهای؟ برو حتما، خیلی جالب است، میگویم چه چیز جالبی دارد؟ اصلا همه این مراكز خرید چه چیز جالبی میتوانند داشته باشند؟ راستش را بخواهید من عاشق خرید از همین محله خودمان بودم، با بقال و سبزیفروش و میوهفروش و... دوست بودیم، صحبت میكردیم، از حال هم خبر داشتیم، درحالیكه هر روز این مغازههای كوچك در حال تعطیل شدن هستند و جایشان را فروشگاههایی پركردهاند كه اصلا كسی، كسی را نمیبیند. همین كه میرفتید قصابی و با هم حرف میزدید یعنی رابطه برقرار میكردید، همینها مهم بود و آدمها را كنار هم نگه میداشت، حالا از این فروشگاههای بزرگ بستههای گوشت و مرغ را جدا میكنیم.
قطعا شما با مسئولان فرهنگی و شهر به ضرورت در ارتباط هستید؛ این مسائل را به آنها منتقل میكنید؟
من هر جا كه بتوانم و بشود حرفهایم را میزنم؛ چه جلوی مسئولان باشد، چه مردم كوچه و بازار.
قتی با شهروندانی مواجه میشوید كه به قوانین شهری احترام نمیگذارند، چه میكنید؟
همیشه تذكر میدهم. وقتی میبینم كسی زباله میریزد یا دوبله پارك كرده و باعث ترافیك شده حتما تذكر میدهم.
نتیجه هم دارد تذكر شما؟
اگر مرا بشناسند، بله. مثلا میگویند حق با شماست خانم برومند اما ممكن است طرف برگردد و بگوید به تو چه كه من در هرحال تذكرم را میدهم. مثلا همه میخواهند در نزدیكترین جای ممكن به مقصد پارك كنند، دقیقا جلوی مركز خرید یا رستورانی كه میخواهند غذا بخورند؛هیچكس حاضر نیست كمی راه برود. اصلا دقت كردهاید كسی پیاده جایی نمیرود؟ اصلا آدم پیاده نمیبینیم. ناگفته نماند كه پیادهرو هم نداریم.
چرا ما به همین نكات ساده، مثل نریختن زباله یا احترام به قوانین راهنمایی و رانندگی توجه نمیكنیم؟
چون خودخواه هستیم. عمری به ما گفته شده ما مردم مهربانی هستیم اما این حقیقت ندارد. ما مهربان نیستیم، ما ادای مهربانها را درمیآوریم اما مهربان نیستیم. به همدیگر احترام نمیگذاریم. اخلاق یعنی همین؛یعنی درك متقابل داشتن، كنار هم بودن، احترام به حق همدیگر و... كه ما اینطور نیستیم و این باعث شده بیاخلاقی زیاد شود.
چقدر مسئولان دراین باره مسئول و مقصرهستند؟
خیلی زیاد. متأسفانه اغلب مسئولان بیشتر روی ظواهر و شعار كار كردهاند تا عمق بخشیدن به مفاهیم اخلاقی، مثلا همین كه كسی در ظاهر خودش را دیندار نشان داده كافی بوده، درحالیكه دیندار واقعی در عمل به آموزههای دینی پایبند است.
حالا باید چه كنیم؟
دستكم باید از بچهها شروع كنیم. باید به بچهها در مدارس آموزشهای درست داده شود. در مورد بزرگترها هم ابتدا باید با جبر شروع شود، یعنی قانون. اول باید حقوق شهروندی را در قانون ببینیم و بعد كمك كنیم كه نهادینه شود. یك شهروند اروپایی در مرحله اول مجبور بود كه به قوانین ترافیكی احترام بگذارد چون جریمه بالایی داشت اما به مرور این مسئله نهادینه شد.
شما در آثار و فعالیتهایتان نشان دادهاید كه دغدغه روابط انسانی، زندگی، محیطزیست، شهر و مكان زندگی را داشته و دارید، با این تفاسیر اگر بخواهید مهمترین اولویتهایتان را به مدیران جدید شهری اعلام كنید، چه میگویید؟
بهنظرم اول از همه باید شرایطی پیش بیاید كه مردم به شهرشان احساس نزدیكی كنند؛ مثال سادهاش این است كه ما پیادهرو نداریم. حتی این امكان فراهم نیست كه مردم قدمزنان بروند و خرید كنند. پیادهروهای ما برای رفتوآمد سالمندان، كودكان و مادرانی كه كالسكه داشته باشند، مناسب نیست اما این موضوع قابل حل است. با یك برنامهریزی دقیق میتوان به پیادهروها شكل و شمایل درست و استاندارد داد.
علاوه بر این بهنظر احیای محلات هم باید در اولویت باشد؛ محله آدمها را به هم نزدیك میكند، به ساكنان احساس نزدیكی میدهد، محله باعث میشود مردم به مكان زندگی خودشان حس تعلق داشته باشند و خودشان نسبت به امنیت، پاكیزگی و زیبایی آن تلاش كنند. متأسفانه مردم مدتهاست نسبت به شهرشان احساس تعلق ندارند، بیتفاوت شدهاند و این یك آسیب بزرگ است. احیاشدن محلات جلوی از هم گسیختگی مردم را میگیرد. وقتی مردم به همدیگر نزدیك باشند راحتتر میتوان برای فرهنگسازی، بهبود سبك زندگی و یا تغییر سبك مصرف از آنها استفاده كرد. مثلا همین موضوع استفاده نكردن از كیسههای نایلونی، اتفاقا نیاز به بودجه فراوانی هم ندارد، میتوان در محلات كمپین استفاده از زنبیل راه بیندازیم. به فروشنده و خریدار یاد بدهیم نیازی نیست این همه نایلون برای خرید استفاده شود، مثل مادرانمان، از زنبیل استفاده كنیم.
انتظار داشتم مثل بقیه وقتی از مشكلات شهر سؤال میپرسم اول بروید سراغ ترافیك و آلودگی هوا كه اتفاقا اشاره نكردید، چرا؟
ببینید ترافیك و آلودگی هوا مشكلات چندین ساله شهر هستند كه حلشان زمانبر است. قطعا این موضوعات مهم و در اولویت هستند اما تمركز روی این موضوعات نباید غفلت از موضوعات خرد ولی مهم را سبب شود. وقتی از همین موضوعات كوچك مثل زباله و فرهنگ ترافیكی شروع میكنیم در واقع یاد میگیریم كه سایر مسائل نیز با همكاری ما قابل حل است.
شما از مترو استفاده میكنید؟
اصلا؛ شاید یكبار با مترو به بازار تهران رفته باشم.
چرا؟
منزل من فاصله زیادی با ایستگاههای مترو دارد؛ درواقع مترو به من دور است و مجبورم از خودروی شخصی استفاده كنم. البته معمولا جوری برنامهریزی میكنم كه وقتی از منزل خارج میشوم، چند كار را با هم انجام میدهم و مسیرهای مختلفی میروم.
ولی اگر موقعیت منزلم به شكلی بود كه میتوانستم از مترو استفاده كنم، حتما این كار را انجام میدادم. دیدن مردم برای من خیلی لذتبخش است، به چهرههایشان دقت میكنم و در ذهنم قصهپردازی میكنم. از بچگی یكی از تفریحاتم همین دیدن مردم و قصهساختن از آنها بود.
از اینكه تكسرنشین هستید، عذاب وجدان نمیگیرید؟
چرا اتفاقا، خیلی عذاب وجدان میگیرم. بهخاطر همین حس معمولا نگه میدارم و كسانی كه هم مسیر باشند، سوار میكنم. خصوصا در سربالاییها حتما عابران را سوار میكنم، با هم گپ میزنیم، بعضیها میشناسند، بعضیها هم نه.
آنهایی كه میشناسند، تقاضایی هم دارند؟
اغلب فرزندی، خواهرزادهای، نوهای دارند كه میخواهند بازیگر شود.من هم توصیه میكنم وارد این حرفه نشوند.
كدام خیابان تهران محبوب شماست؟
در حال حاضر مركز تهران، تغییرات خوبی داشته و مثلا شهرداری كارهای خوبی در منطقه ۱۲ انجام داده.خانه پدریام چهارراه آبسردار خیابان ژاله (شهدا) بود. آنجا را خیلی دوست دارم. خیابان ایران را هم خیلی دوست دارم.
جز تهران به چه شهری علاقه دارید؟
شهر یزد را خیلی دوست دارم، البته به تازگی سفری داشتم به لاهیجان، از این شهر هم خیلی خوشم آمد.
خانم برومند تاكنون پیشنهاد ساخت یا همكاری برنامههایی در حوزه شهری را داشتهاید؟
بله، زیاد، اتفاقا چند سال پیش به یكی از معاونتها دعوت شدم برای ساخت برنامه آموزشی در حوزه كاهش زباله.
نتیجه چه شد؟
نظر من این بود كه این كار نیاز به یك بسته فرهنگی شامل كتاب، سریال و برنامه تلویزیونی و تیزر دارد اما آنها گفتند فقط یكماه وقت دارند. طبق معمول میخواستند دقیقه ۹۰ همه كارها انجام شود؛ یك تصور غلط كه هنوز هم وجود دارد و قرار است به شكل عوامانه و نمایشی كار فرهنگی انجام دهیم. متأسفانه روند اینطور است كه بودجهای تعریف میشود و قرار است در حداقل زمان كاری انجام شود؛ كاری كه نه تأثیرگذار میشود و نه حتی بعدها كسی پیگیری میكند كه آیا تأثیری داشته یا خیر.
شما در انتخابات شورای شهر شركت كردید؟
بله و به همین اعضای جدید رأی دادم.
پیگیر مطالباتتان هستید؟
اتفاقا با تعدادی از همكاران نامهای تهیه كردیم و درخصوص پیگیری مطالباتمان تأكید كردیم و قطعاً پیگیرمطالبات شهری خواهیم بود. در حال حاضر منتظریم كه شهرداری و شورای شهر به تثبیت برسد و امیدوارم این روند تسلط به كارها و تثبیت هرچه زودتر انجام شود./
بازدید:۱۰۳۶
صفاها را بردیم.